بازم سلام ...
اين شعره تا نيايد مهدي زندگي دشوار است چه ربطي به مسافر داره؟
بگذريم ..
اميدواريم هر چه زودتر خوب شويد ...
عيدتون خيلي مبارك !!
اول شعر مسافر اينه :
دم غروب ميان حضور خسته ي اشيا نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد ...
سلام !
بالاخره مدرسه تموم شد ...
كافيه تو گوگل بزنين مسافر سهراب سپهري ...
براي آوردن لوگو هم برين تو مديريت وبلاگ و از اونجا تو مشخصات كاربري و انتخاب لوگو (همون اولش)
من رفتم تا يه هفته ...
به منم نظر بدين !
قابلي نداشت ...
دوست و به باغ همسفران سهراب رو هم بخونين .
از صداي پاي آب به بعدش كلا شعر هاي باحالي داره ...
آسمان مکثي کرد .
رهگذر شاخه نوري که به لب داشت به تاريکي شن ها بخشيد .
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت :
((نرسيده به درخت
کوچه باغي است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است .
مي روي تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در مي آرد
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد
در صميميت سيال فضا خش خشي مي شنوي :
کودکي مي بيني رفته از کاج بلندي بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي پرسي خانه دوست کجاست ؟))
خودمو كشتم مسافر رو براتون بفرستم ولي خيلي طولانيه ...اما حتما برين بخونين ...
سلام .
اتفاقا من از خانه ي دوست كجاست سهراب بدم مياد .
عاشق شعر مسافر سهرابم ....معركه است ...
در اين كشاكش رنگين چه كسي مي داند كه سنگ عزلت من در كدام نقطه ي فصل است ؟
آخي ...
خانه ي دوست كجاست ...
من دلم مي خواهد خانه اي داشته باشم پر دوست ، بر درش برگ گلي مي كوبم ..روي آن با قلم سبز بهار ، مي نويسم خانه ب دوستي ما اينجاست ...تا كه سهراب نپرسد : خانه ي دوست كجاست !
الان دارم از نت ميام بيرون كه مطلبتونو بخونم.
من اومدم ...
متن هم خوندم . .... قشنگ بود .