بازم سلام .
داستان موسي و خضر رو توي كتاب عربي سال اول راهنمايي داشتيم . يادمه ..
واقعا بهاره كيه ؟! از كجا معلوم دانش آموز خجالتيه ؟!
سلام ..
اين پايينيه من نيستم . چون بهاره نيستم . ولي نمي دونم كيه كه به لوگوي نازنين من علاقه داره . اين متن رو يكي برام ايميل زده بود . قضيه مشكوكه !
خلاصه اينكه من بهاره نيستم . شايد همزاد من باشه !!!
واسه امتحانامون دعا كنين .
يك E mail از طرف خدا ...
امروز صبح که از خواب بيدار شدي،نگاهت مي کردم؛و اميدوار بودم که با من حرف بزني،حتي براي چند کلمه،نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي که ديروز در زندگي ات افتاد،از من تشکر کني.اما متوجه شدم که خيلي مشغولي،مشغول انتخاب لباسي که مي خواستي بپوشي.وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي فکر مي کردم چند دقيقه اي وقت داري که بايستي و به من بگويي:سلام؛اما تو خيلي مشغول بودي.يک بار مجبور شدي منتظر بشوي و براي مدت يک ربع کاري نداشتي جز آنکه روي يک صندلي بنشيني. بعد ديدمت که از جا پريدي.خيال کردم مي خواهي با من صحبت کني؛اما به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن کردي تا از آخرين شايعات با خبر شوي. تمام روز با صبوري منتظر بودم.با اونهمه کارهاي مختلف گمان مي کنم که اصلاً وقت نداشتي با من حرف بزني.متوجه شدم قبل از نهار هي دور و برت را نگاه مي کني،شايد چون خجالت مي کشيدي که با من حرف بزني،سرت را به سوي من خم نکردي. تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد که هنوز خيلي کارها براي انجام دادن داري.بعد از انجام دادن چند کار،تلويزيون را روشن کردي.نمي دانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟ در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي از روزت را جلوي آن مي گذراني؛ در حالي که درباره هيچ چيز فکر نمي کني و فقط از برنامه هايش لذت مي بري...باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تو در حالي که تلويزيون را نگاه مي کردي،شام خوردي؛ و باز هم با من صحبت نکردي. موقع خواب...،فکر مي کنم خيلي خسته بودي. بعد از آن که به اعضاي خانواده ات شب به خير گفتي ، به رختخواب رفتي و فوراً به خواب رفتي.اشکالي ندارد.احتمالاً متوجه نشدي که من هميشه در کنارت و براي کمک به تو آماده ام. من صبورم،بيش از آنچه تو فکرش را مي کني.حتي دلم مي خواهد يادت بدهم که تو چطور با ديگران صبور باشي.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر يک سر تکان دادن،دعا،فکر،يا گوشه اي از قلبت که متشکر باشد. خيلي سخت است که يک مکالمه يک طرفه داشته باشي.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به اميد آنکه شايد امروز کمي هم به من وقت بدهي. آيا وقت داري که اين را براي کس ديگري هم بفرستي؟ اگر نه،عيبي ندارد،مي فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبي داشته باشي ...
سلام از لينک پرادو به شما رسيدم حيفم اومد اين يادداشتو برات نذارم . يعني خدا واقعا اينقدر منتظر ماست ؟
من چي بگم ؟
حس كنجكاوي ام يه سوال مي پرسه :معلم چي هستين ؟
من هنوزم مي خوام سكوت كنم ...
فردا امتحان ترم ادبيات داريم ...دعا ، لطفا !
سلام .
چه كوتاه !
منم سكوت مي كنم .
فضاي وبلاگ دوستام اونقدر تلخ هست كه توصيه مي كنم سر نزنين !
گر نيايي...«گر نيايي فقير مي ميرم»مثل دنيا حقير مي ميرمچون کبوتر که در قفس حبس استتک و تنها اسير مي ميرماي شکوه ترنم باراندر فراقت کوير مي ميرمتوي شهر دلم زمين لرزه استزير آوار پير مي ميرمبي تو زجرآور است جان کندن!واي بر من؛ چه دير مي ميرم!تو بيا، مي خورم قسم به خداچون بگويي بمير، مي ميرم«مهديا» اي تمام هستي منگر نيايي فقير مي ميرم